پنج شنبه ی پُـــر کار
امروز صبح نذاشتم بهت بد بگذره وقتی از خواب بیدار شدی صبحانه ی کامل( تخم مرغ محلّی و کره محلّی) بهت دادم بعدش با هم تیپ زدیم تا بریم بیرون بردمت خانه ی بازی باربُد خیلی ذوق کردی، البتّه منم خیلی ذوق کردم، چون جای امنی بود و تمام وسایلش از پلاستیک نرم، فوم، ابر، بادی و ایمن بودند. بدون استرس بازی کردنتو تماشا کردم یه لحظه دلم خیلی برات سوخت وقتی دیدم با ذوق و جیغ می دوی این طرف و اون طرف، بدون هیچ تهدیدی از بزرگترها با قوری چای پلاستیکی برای خودت چایی می ریزی و می خوری، با خیال راحت به همه چیز دست میزنی و ... بیشتر از قبل محدودیت رو تو خونه های کوچیک و نا امن خودمون حس کردم، کاش الان هم مثل قدیما همه می تونستند خونه ویلایی داشته ...
نویسنده :
مامان غزل و سحر جون
1:21