کیف عمـــــو علی
دخمل جان
حواسم نبود، وقتی داشتی بلوزمو می کشیدی که شیر بخوری، با یک کلیک اشتباه یکی از پست هام به نام برّه سواری پاک شد، حالا مجبورم دوباره، مفید مختصر برات بنویسم.
تقریبا ده روز پیش وقتی رفته بودیم خونه آقاجونشون
بابایی در کمدو باز کرد تا آثـــار فاخر از دوران کهن را به زن عموها نشون بده (مثل نوارهای قدیمی، عکس های قدیمی، کارنامه ها و ...)
تو همین شلوغی تو هم یه کیف عروسکی را برداشتی و با ذوق شروع به حرکت کردی
اون کیف، اوّلین کیف پیش دبستانی عمو علی بود، ( متعلّق به تقریباً 27 سال پیش) اووووووووووووووووووووه
چه خوب و سالم مونده بود و چه کیف بامزه و قشنگی ! ! !
عمو محمّد نوارهای توشو خالی کرد تا تو راحت تر کیفو حمل کنی امـــــّا می دونی تو با کیف خالی چیکار کردی؟؟؟
هیچی !!! ولش کردی و چسبیدی. به نوارها
یکی از نوارکاست هارو باز کردی و پیچیدی دور خودت
اینقدر خودتو پیچوندی که مجبور شدن با چاقو نوارو پاره کنن تا آزادت کنن
گردنت حسابی ســـرخ شده بود.
چقدر مرور خاطرات قدیمی شیرینه
به همین خاطره که با ذوق برات می نویسم
با علاقه وسایلتو نگه می دارم
عاشقانه ازت عکس می گیرم
این هم غــــــــزل و کیف پیش دبستانی عموعلی
راستی قبـــلش
رفتیم پاساژ میدان ارگ، توی پاساژ برای اوّلین بار، بابایی سوار یه برّه ی اسباب بازی کرد
از همونایی که پول میندازی حرکت میکنن
امّا این یکی یه تفاوت هایی داشت،
اوّل اینکه مخصوص سن و سال تو بود، برّه ی آروم و خوبی بود و حرکاتش منظّم و آهسته بود
دوم اینکه متأسفانه آهنگ نمی زد، فقط حرکت می کرد( جلو و عقب)
سوم اینکه مثل قدیما نباید سکّه ی 25 تومانی می نداختی، بابایی به صاحب مغازه اسکناس داد تا برّه رو راه بندازه