غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

اوّلین ها( اوّلین کفش های عُمـــرت)

1392/12/1 12:49
331 بازدید
اشتراک گذاری

همیشه اوّلین ها برای آدم خاطره میشه

اوّلین حسّی که از تو در وجودم شکل گرفت

اولین روزی که تو به دنیا اومدی

اوّلین سالی که به دنیا اومدی

اوّلین هدایایی که گرفتی

اوّلین دندونی که در آوردی

اوّلین لبخندی که زدی و ...

اوایلی که تو به دنیا اومدی نوشتن وبلاگتو شروع نکرده بودم، وقتی هردومون یه کمی جون گرفتیم از سه ماهگی به بعد برات نوشتم. 

اوّلین هدایایی که در بدو تولّدت گرفتی پلاک و زنجیر از عموها، النگو از دایی و پلاک از خاله و ... بودند.

مثل عزیزت که خیلی از اوّلین هارو برای ما نگه داشت، مثلاً من هنوز گوشواره ی بدو تولّدمو که باباجون 60 تومان برام خریده بود دارم.

عزیز هنوز بقچه ی از لباس های نوزادی و خیلی قشنگ خاله منیژه رو نگه داشته تا ایشالله وقتی مــادر شد، بهش هدیه بده ، تا تن بچّه هاش کنه.

حالا نزدیک چهارده ماهگی تو تموم بشه. تو از یک سالگی راه افتادی امّا به خاطر زمستون و اینکه همیشه تو ماشین و بغلمون بودی، ما برات کفش نگرفتیم.

حالا که خواستیم برای عیدت اوّلین کفش زندگیتو بخریم، کسی اونو بهت هدیه داد.

دایی جون عبّاس

دایی جون دوست داشت اوّلین کفش عمرتو برات بخره

اونم چه کفش های ناز و قشنگی

مطمئن باش مثل تمام اوّلین ها برات نگه می دارم تا وقتی عروست کردم بهت بدم

راستی، در چنین روزی که دارم برات مینویسم، دایی عبّاس نمره ی خیلی خوب دفاعیه اش رو گرفته

دایی جون مبارکه

وقتی اومدی سمنان باید بهمون پیتـــزا بدی

ضمناً اوُل هر ماه برامون خاطره ی یک ماه بزرگتر شدنته

مثل امروز که وارد 15 ماهگی شدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان حدیث
1 اسفند 92 8:38
سلام انشاا.... همیشه به شادی بپوشه
دخترعمو سمیرا
3 اسفند 92 20:30
مبارکت باشه غزل جونم
خاله مریم
4 اسفند 92 10:56
وااای چه کفشهای نارزی. مبارکت باشه عزززززیزم.
خاله مریم
4 اسفند 92 10:57
ایشالا همیشه به شادی توی مهمونی ها و واسه انجام شیطنت های شیرین اونا رو به پات کنی نازنینم.
خاله رقیه
4 اسفند 92 16:19
ان شاالله کفش عروسیتو بپوشی عزیزم
دايي
5 اسفند 92 16:04
دلم واست يه ذره شده
خاله فریده
8 اسفند 92 16:22
غزل جونم ایشالا اولین قدمهاتو با این کفشها محکم و قوی برداری قربونت برم.
فاطیما(مامان ایلیا)
12 اسفند 92 7:24
آخی مبارک باشه عزیزم (البته همون رو ز که پست رو گذاشتی من اومدم خوندم اما ایلیا نمیذاره کامنت بزارم)
فاطیما(مامان ایلیا)
12 اسفند 92 7:25
غزلم انشاالله به سلامتی این کفش ها رو بپوشی مامانت واسه گرفتن اولین کفشت خیلی ذوق داشت الهی که کفش عروسیت رو بپوشی عجیجم
فاطیما(مامان ایلیا)
12 اسفند 92 7:26
واسه عید همون شلوار لی رو از گلان میخوای براش بگیری؟ از بردیا براش پیرهن نگرفتی؟ همونجا که آدرس دادی؟! پیرهناش خیلی ناز بود
الهه جون
12 اسفند 92 12:51
غزل جونم سلام... دیگه انتظار داره به سر میرسه شب شنبه توی مهمونی بزرگ خونه ی عمه بنی جون میبینمتون...