غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

مهمونی

غزل گلم، عصر روز چهارشنبه 12 تیر با دوستامون رفتیم خونه خانم ابک(خاله زهرا) و پسرش دانیال  اونجا رفتی بغل بچه ها و خیلی خوش حال بودی وقتی بازی بچه هارو می دیدی ذوق می کردی اون روز خیلی بهمون خوش گذشت راستی توی اون مهمونی خاله فریده و خاله محدثه هم بودند. خاله محدثه دکتراقبول شده و خاله فریده هم با دخترش غزل اومده بود. توی این عکس بغل دانیال و غزل هستی ...
15 تير 1392

شبی شاد با عمـــوهــا

غزل عزیزم، به تشخیص دکتر حسین زاده، تو به علت بیماری UTI از چهارم تا نهم تیر ماه در بیمارستان شفا بستری شدی. عموها و زن عموها و عزیز و آقاجون و نرجس برای گفتن سرسلامتی امشب اومدن خونمون. عمو علی و زن عمو جون سمیرا + عمومحمد و زن عموجون حمیده زحمت کشیدن و یک هدیه ی خیلی قشنگ برات آوردن. هدیه ای که اونا آوردن یک بلوز صورتی با یک دامن چین دار فوق العاده قشنگ بود. دختر گلم مناسبت این هدیه « آرزوی سلامتی و شادی » برای تو بود. دست گلشون درد نکنه ان شاالله تو عروسی پسردایی میلاد با این لباسها حسابی تیپ میزنی و از عروس خانم هم خوشگل تر می شی. بعداز شام عموعلی همه ی ظرفها رو شس...
12 تير 1392

روزهای سخت

غزل عزیزم، امروز رفتیم درمانگاه اما واکسن شش ماهگیت رو نزدن، چون تب داشتی ، بخاط همین واکسنت رو چند روز دیگه می زنن امروز برای تو و من و بابایی روز سختی بود، تو تب شدیدی داشتی و ما خیلی نگران بودیم من از نگرانی تو، خیلی گریه کردم، عصری وقتی رفتیم پیش دکتر نوری پور گفت سرماخورگی ویروسیه به لطف خدا، بعد از مصرف چندباره ی قطره ی استامینوفن، الان حالت کمی بهتره بعد از تولدت چند روزی بیمارستان بستری بودی، وقتی اومدیم خونه ، تو این 6 ماه ، من خیلی مواظبت بودم تا مریض نشی، اما این دفعه کمی بی احتیاطی کردم تو که مریضی خونه روح زندگی نداره، من و بابات از غصه تو شام نخوردیم الان خیلی معصوم خوابیدی، آخه امروز از فرط تب اصلا خواب راحت ن...
2 تير 1392

نیم سالگی مبارک

غزل عزیزم امروز اول تیر بود، شش ماهگیت تموم شد و تو وارد هفت ماهگیت شدی غزل عزیزم نیم سالگیت مبارک امروز به طور رسمی غذا دادن به تو را آغاز کردیم هرچند تا یک هفته قبل، کم و بیش بهت فرنی می دادیم امروز برات سوپ درست کردم و بعد سوپ رو میکس کردم تا راحت تر بتونی بخوریش عزیزم ترکیبات: برنج، سیب زمینی، هویج، گوشت بره، پیاز، سبزی(جعفری، تره، شوید و ...) نوووووووووووش جاااااااااانت ...
1 تير 1392

دخترک کتاب خوان من

غزل عزیزم، چند روزیه که خیلی علاقه به کتاب و مجله پیدا کردی مخصوصا نشریه موسسه که ماهی یکبار بابایی میاره خونه لااقل یه جایی این نشریه ها به درد خورد وقتی علاقه تو به مجله رو دیدیم، هفته پیش اولین کتاب را برات خریدیم کتاب: من بلدم لالا کنم(1000 تومان) ...
29 خرداد 1392

حاج خانم خاله منیژه

لبیک، اللهم لبیک آره مامان جون، میدونم که این کلمه ها برات آشناست، چون یک سال پیش، وقتی تو شکمم بودی، با هم دور خونه ی خدا می گشتیم و این کلمه ها رو می گفتیم. حالا خاله جون منیژه از خونه ی خدا برگشته، شنبه چهارم خرداد خاله رسید ایران، ما هم رفتیم شما دیدنش، چهره ی خاله خیلی معنوی و معصوم شده بود. موقع برگشت از شمال تورو بردیم تا دریا و عظمت خدارو ببینی. و از راه جنگل کیاسر برگشتیم سمنان. ...
5 خرداد 1392

روز پدر و دیدن دخترخاله

غزل جون، من و تو بابایی پنح شنبه دوم خرداد رفتیم فیروزکوه تا روز پدر را به باباجون تبریک بگیم. براش یک ترازوی دیجیتال خریدیم تا وزنش رو کنترل کنه. اون شب عموحسن، خاله زهرا و دخترخاله فاطمه رو هم دیدیم. همه و بخصوص فاطمه جون از دیدن تو ذوق کرده بود. فاطمه اینقدر تورو دوست داره که اون شب نرفت خونشون و من و تو و فاطمه با هم خوابیدیم. این عکس هم صبح که از خواب بیدار شدیم تو حیاط خونه ی باباجون و عزیز (فیروزکوه) گرفتیم. دخترخاله فاطمه امتحاناش تموم شده، الان اون 8 سالشه و کلاس دوم رو تموم کرده، فاطمه جون شاگرد ممتاز مدرسشونه. خاله قربونش بره. ...
3 خرداد 1392

غزل و جدّه ی بزرگوار و دوست داشتنی

غزل جون، حاجی ننه جدّه توئه، یعنی مادر بزرگ من. خیلی دوست داشتنی و شیرین زبونه. وقتی تو به دنیا اومدی تو بیمارستان در گوش تو اذان گفت. خدا رحمت کنه حاجی بابا رو. تقریبا 8 ماه پیش از بینمون رفت پیش خدا. اونم خیلی مهربون و مومن و اهل دل بود. من هردوتاشونو خیلی دوست دارم. ...
15 ارديبهشت 1392

مادر، حوریه ی بهشتی، ملجا و پناه من

مــــــادرم برتو مبارک بادا                    روز میـــــــلاد گل عاطفه ها   غزل جان، به یاد داشته باشیم که عزیز همیشه و مخصوصا شب های تولد تو برای ما دوتا خیلی خیلی زحمت کشید. مامان گلم خیلی دوستت دارم. روزت مبارک . کاش امشب کنارت بودم. تو بی توقع ترین ستاره ی زندگی منی. مهربان ترین معلم زندگیم دوستت دارم   ...
12 ارديبهشت 1392