غزل عزیزم هفته ی گذشته تو هم سفرهای زیادی رفتی و هم دوستای زیادی پیدا کردی شنبه، اول هفته رفتیم فیروزکوه، اونجا محیارو دیدی و مات و مبهوت همدیگه رو نگاه می کردین، امیدوارم وقتی بزرگ شدین، دوستای خوبی برای هم باشین پنجشنبه هم رفتیم فیروزکوه، مبینا و رومینا کلی باهات بازی کردن، مبینا 8 ساله و رومینا 3 ساله است، اونا مثل همه ی بچه ها، قلب مهربونی دارن، خیلی با حوصله و با علاقه باهات بازی می کردن، مبینا برای غذا دادن به تو کمکم کرد و چندتا قاشق ماست بهت داد، رومینا هم اصرار داشت آخر شب بهت هندونه بده، امّا ما قانعش کردیم که تو باید آب هندونه رو بخوری نه خود هندونه رو تو ذوق می کردی و نسبت به هردوشون، مخصوصا مبینا ابراز عل...