شبی شاد با عمـــوهــا
غزل عزیزم، به تشخیص دکتر حسین زاده، تو به علت بیماری UTI از چهارم تا نهم تیر ماه در بیمارستان شفا بستری شدی.
عموها و زن عموها و عزیز و آقاجون و نرجس برای گفتن سرسلامتی امشب اومدن خونمون.
عمو علی و زن عمو جون سمیرا + عمومحمد و زن عموجون حمیده زحمت کشیدن و یک هدیه ی خیلی قشنگ برات آوردن.
هدیه ای که اونا آوردن یک بلوز صورتی با یک دامن چین دار فوق العاده قشنگ بود.
دختر گلم مناسبت این هدیه « آرزوی سلامتی و شادی » برای تو بود.
دست گلشون درد نکنه
ان شاالله تو عروسی پسردایی میلاد با این لباسها حسابی تیپ میزنی و از عروس خانم هم خوشگل تر می شی.
بعداز شام عموعلی همه ی ظرفها رو شست، عمو محمد سفره رو پاک کرد و
تو با کمک عموعلی رفتی اون بالابالاها و از اونجا برامون می خندیدی.
دختر گلم، همه ی هستی مامان و بابا،
امشب فهمیدم که فقط ما نیستم که لحظه به لحظه نگرانتیم و عاشقانه دوستت داریم، خیلی های دیگه هم آرزوی سلامتی و شادی تو رو دارن. از همشون ممنونیم
غزل عزیزم، تو مثل اسمت، عاشقانه ترین شعر زندگی ما هستی، پس همیشه سالم و شاد باش.