سلام غزل جون
خووووش بحاااالت که مامان جونت میزاره چیزای جدید رو امتحااان کنی
مامان من نمیزاره
همینکه به یه چیزی دست میزنم
قیافه اش اینجوری میشه
و فورا میگه آی آی آی
هه هه هه
منم اون چیزو میندازم بدو بدو فرار میکنم و ذوق میکنم
تااااازه مامانم همش یه چیزی دستشه که ازش یه صداهایی بیرون میاااد
همش میگیره دستش حرف میزنه و میخنده
من خیلی دلم میخواد اونو بخورم اما مامانم نمیزاااره!!!!!
مامان: آی آی آی
من:
خاله جون مامانت هم که بچه بود مثل خودت شکمو و شیطون بود( هر چی تابلو تو خونه داشتیم، مامانت شکوند)، به مامانت رفتی عزیزم. دوست دارم هر چه زودتر ببینمت و محکم بغلت کنم. خاله فدای اون نگاه قشنگت بشه.
مامان بابای غزل خانم کجایین
یک عکس از این غزل خانم بذارین دلم تو غربت کلی براش تنگ شده
نبینم شل شدیدهااااااااااا غزل خانم کلی کیف می کنه بزرگ شد اینا رو مرور کنه