واکسن هیجده ماهگی سحرم= تولّد غزلم
سحر نازنینم، زمان واکسن هیجده ماهگیت فرا رسیده بود، 29 دی ماه ، و مرکز بهداشت برای تاریخ 30 دی به ما نوبت داد. یعنی شب یلدا صبح روز سی ام دی ماه، دایی عباس و عزیز باهم تورو به درمانگاه شهید مطلبی بردندو واکسن هیجده ماهگیتو زدی. بسیار بی تاب و بی قرار بودی. و همون شب ، شب یلدا بود. ما برای شادی دل شما دوتا خواهرای دوست داشتنی، یه تولّد خیلی کوچولوی شش نفره با حضور « خانواده ی چهار نفری خودمون و عزیز و باباجی« خونه ی باباجی گرفتیم. قبل از تولّد دایی عبّاس هم بود و چندتا عکس با شما گرفت و رفت مهمونی . بابایی و باباجی به شیرینی سرا رفتند و تمام وسایلی که به ذهنشون میرسید گرفتن. ( شمع، بادکنک، ریسه، بخاطر شب یلدا ...
نویسنده :
مامان غزل و سحر جون
16:07