شام غریبان
سحر و غزل عزیزم، شب شام غریبان امام حسین(ع) در مهرماه سال95 خانواده ی چهارنفره ی ما عازم امامزاده یحیی شدیم. اونجا دوست غزل مهرساجون و مامانشو دیدیم. پدر مهرسا و بابایی شما، براتون شمع آماده کردند تا دنبال دسته ی عزاداری حرکت کنیم. چند قدمی نرفتیم که بخاطر ازدحام جمعیت، یه جایی کنارگوشه ها ایستادیم. کمی با شمع بازی کردید و از هم خداحافظی کردیم. که چند قدم جلوتر عموعلی و زن عمو سمیرارو دیدیم. دیگه شما دوتا وروجکا با عمو و بابایی نشستید روی زمین و کلی با این شمع ها بازی کردید. ...
نویسنده :
مامان غزل و سحر جون
13:35