غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

سلام بر غریب مدینه

1392/10/10 21:01
228 بازدید
اشتراک گذاری

امروز روز رحلت پیامبر(ص) و امام حسن مجتبی(ع) بود.

هر وقت نام مقدس امام حسن(ع) میاد حسّ غربت و مظلومیتش برای همه ی ما تداعی میشه.

سال گذشته در چنین روزی تو هیجده روزه بودی و بستری شده بودی.

من و بابایی، هردومون خیلی غمگین و دلشکسته بودیم و خیلی از خدا و ائمه برای سلامتی تو کمک می خواستیم.

هر سال در چنین روزی آقاجونشون نذری می پزن.

امسال هم به رسم هرساله نذری پختن.

همه کمک می کردن 

متأسفانه من و تو نتونستیم کمکی کنیم و فقط نظاره گر بودیم.

البته تو گاهی اوقات که من حواسم نبودکمک میکردی

به سمت غذاها می رفتی و کمی از اونارو زمین می ریختی.

با دیدن این همه غذا متعجّب بودی و می گفتی : مَــ  مَــ

وقتی پاهاتو میذاشتی رو حصیری که زیر قابلمه ها پهن بود، احساس خاصی داشتی که نمی دونم چی بود، امّا به هر حال حسی داشتی که نمیذاشت تو به سمت قابلمه ها بری( الحمدلله)

بعد از سرد شدن قابلمه ی اصلی پلو(قابلمه بزرگه)، دیگه جرأت کردی که بری پیش قابلمه ، ذوق کنی و  عکس بگیری

 غزل - قابلمه ی پلو - دستان عموعلی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

دختر عمه صدیقه
11 دی 92 0:40
سلام نذر شون قبول باشه در پناه حق
محیا
12 دی 92 1:48
سلام دختر دائی جونم با کمک وراهنمایی دلسوزانه شما مامان مهربونم برام وبلاگ درست کرده حتماً دیدن کنید وجزء پیوند های وبلاگ غزل جون کنید ممنون
دایی
12 دی 92 8:13
داییم خودش رو پاش ایستاده؟ لاغر شده چرا؟
الهه
19 دی 92 19:46
سلام غزل جون... به مامانت بگوو کهههه وبتوووو به روز کنه.... باشه؟ یادت نره هاااااااا
مامان محمدمعین
21 دی 92 20:54
حکیمه جونم مثل همیشه ممنونم از راهنمایی های به جا و به موقع ت عزیز دلم. خدا برامون حفظت کنه خانمی.
خاله فاطیما(مامان ایلیا)
22 دی 92 23:34
سلام غزل جون خوبی خاله؟ خونه ی مامانی خوش میگذره؟ مامانت میگه امشب اونجا مهمونید؟
خاله فاطیما(مامان ایلیا)
22 دی 92 23:36
من به فدای غزل شیکموی خودم بشم ایلیا وقتی غذا میبینه به صورت پرسشی میگه بوووووووفَ؟! قربونت برم که از دیدن غذا و نزدیک شدن به قابلمه ذوق زده شدی
خاله فاطیما(مامان ایلیا)
22 دی 92 23:37
چه پیروزمندانه دستاشو برده بالا! هوووووووووورا بالاخره گذاشتن بیام نزدیک دیگ!