غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

مهمون کوچولو

1395/4/31 1:58
158 بازدید
اشتراک گذاری

غزل و سحر عزیزم، یه روز ظهر، یه مهمون کوچولوی دو ساعته داشتیم به نام پسرعمومتین

وقتی متین اومد خونمون مهمونی هردوتاتون خیلی ذوق کرده بودید مخصوصاً سحر کوچولو

دائم میرفتی جلوی متین و میخندیدی و متین از تو فرار میکرد و به غزل پناه میاورد

باهم سی دی « بمن بگو چرا م دیدین

باهم نقاشی کردین

باهم بازی کردین

باهم غذا خوردین

و ...

و وقتی زن عمو حمیده اومد دنبال متین، سحر جون خیلی گریه کرد.

اینم عکسای اون روز:

 

________________________________________________________

یه توضیح بنویسم تا وقتی بزرگ شدید از دیدن این عکسا تعجّب نکنید:

- صندوق چوبی و سطل زباله ی مخصوص حال، رو گذاشتم روی میزناهار خوری چون سحر کوچولو کارای خطرناکی میکنی . مثلا میره روی صندوق می ایسته و ...

- تلویزیون رو بردیم یه کنج خونه و اطرافش رو با میزهای عسلی و صندلی پوشوندیم، تا سحر کوچولو نره روی میزتلویزیون یا اینکه تلویزیونو هل نده و نندازه و ...

- و خیلی تغییرات دیگه که همه ی این تغییرات بخاطر حفظ سلامتی سحر کوچولو هست.

مثلاً گلدون های سفالی و هر چیزی که باعث بشه به سحر آسیب برسونه از دسترس سحر جون دور کردیم.

شاید سبک خونمون خیلی ساده و خلوت و بدون تجمّلات و دکوری باشه، امّا این چیزا برای مامانی مهم نیست، فقط برای من مهم اینه که سحر جونم به خودش آسیب نرسونه.

پسندها (1)

نظرات (0)