چهار دست و پا
دخمل عزیزم بالأخره چهاردست و پا شرع به حرکت کردی
درست در « هشت ماه و دو هفتگی» به مرور شروع به چهار دست و پا راه رفتن کردی
اوایلش فقط یه ذرّه بود، شاید نیم متر، بازوهات خسته می شد و خودتو رها می کردی رو زمین، امّا بعدش کم کم حرکت هات بیشتر شد.
وقتی برات زانوبند گذاشتیم خیلی ناراحت شدی. دندونای نداشته ات ( یعنی لثه هاتو) با حرص محکم به هم می زدی و در حالی که جیغ می کشیدی و دستات مشت کرده بود. گاهی با دستات سعی می کردی زانوبندو از پاهات بکنی و جدا کنی. البته هنوز هم زانوبندو دوست نداری، حس خفگی بهت دست میده
چهاردست و پارفتنت مبارکت باشه
حالا دیگه بیشتر از قبل باید مواظبت باشم، وقتی تو آشپزخونه هستم ، با استرس و طپش قلب کارامو انجام میدم، مدام نگرانم که نکنه کار خطرناکی انجام بدی
دیروز که رفته بودیم فیروزکوه
با ناراحتی و جیغ سعی میکردی بلوز آستین بلندو از تنت دربیاری، آزادی در تابستان برات عادت شده، امّا دخترم باید کم کم به پوشش عادت کنی چون فصل پاییز و سرمای زمستون در راهه.
خدا رحمت کنه بابابزرگمو، رفتیم روستا و تو حیاطش کمی آلو چیدیم، دلم خیلی هواشو کرده