تولّد دایی جون عباس
این چندمین تولد توست؟
و چندمین انبساط مجدد کائنات؟
این چندمین بارخلقت است؟
و چندمین انفجار سکوت؟
چندمین لبخند آفرینش؟
خورشید را چندمین بار است که میبینی؟
و پروانه ساعتها چندمین بار است که میچرخد؟
و ثانیه چندمین بار است که به احترام تو برمیخیزد؟
چندمین بار است که مجدداً نفس میکشی؟
چندمین دم!؟
و چندمین بازدم !؟
آه که تو چقدر خوبی!
آه که ما چقدر خوشبختیم که تو درکنارمان هستی!
و جهان چه پرغوغاست
که بیست و چهارمین سالگرد تولّد تو را جشن میگیرد . . .
و امید به آن که هستی و کائنات بینهایتمین سالگرد تولّد را پایکوبی کنند...
پلک جهان می پرید
دلش گواهی میداد
اتفاقی می افتد
اتفاقی می افتد
و
فرشته ای از آسمان فرود آمد
تولّدت مبارک داداشی عزیزم
ته ته قاریی خانواده، تو هنوز هم برای ما عباس کوچولویی
تبریک دست خالی مرا با سخاوت بی حدّت بپذیر
تولّدت مبارک . . .
هدیه ی تولّدت از طرف غزل: دوتا بن کتاب