واکسن دوماهگی سحــر
سحر عزیزم
دیروز 29 مرداد
دوماه از تولدت گذشت و تو نوبت واکسن دوماهگیت بود
از چند روز قبلش و مخصوصاً شب قبل از واکسن تا صبح تپش قلب داشتم، نگران بودم که واکنشت در مقابل واکسن چی باشه.
صبح پنجشنبه، صبح زود بابایی غزل رو به خونه ی خانم حافظی برد تا اون روز من بتونم کاملاً به تو رسیدگی کنم.
عزیز و آقاجون اومدن دنبالمون و به درمانگاه فامیلی رفتیم.
بعد از قدو وزن و چکاب، آقای جلالی واکسنت رو زد.
تمام واکسن های غزل هم آقای جلالی میزد.
هنوز پرونده مونو به آدرس جدید منتقل نکردیم و فعلا همون درمانگاه فامیلی میریم.
موقع زدن واکسن عزیز اومد بالا سرت و من عقب تر ایستادم.
وقتی واکسنت رو زدن جیغ دلخراشی کشیدی، دلم برات غش رفت.
اما سریع آروم شدی، بغل عزیز بودی تا وقتی رسیدیم خونه.
من و تو تنهایی اومدیم خونه، سریع شروع کردم به گذاشتن یخ روی محل ولکسن و هر چهار ساعت استامینوفن بهت میدادم.
الحمدلله بی تابی هات کم بود، یکبار تب کردی.
و بعد از بیست و چهارساعت کامل کامل خوب شدی.
این عکس هم روی تخت درمانگاه، قبل از واکسنت ازت گرفتم عزیزم.