غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

عــروسی پسرعمو سعید

1394/3/2 12:15
305 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه ی گذشته ( بیست و ششم اردیبهشت مصادف با بعثت پیامبر) ، جشن عروسی پسرعمو سعید بود.

تقریبا دو سه روزی حال و هوای عروسی توی خونه مون برپا بود.

چون کلّ خانواده ی باباجون اومده بودن خونه ما و تو از حضور همه بخصوص فاطمه، خیلی خوش حال بودی.

شب حنابندون خیلی به تو و فاطمه خوش گذشت.

خیلی خیلی بازی و نای نای کردی.

شب عروسی هم اصلا با ما کار نداشتی، نزدیک ما، دور از چشم عروس و دوماد واسه خودت می رقصیدی.

ابتدای شب عروسی، با ذوق لباس عروس پوشیدی و خیلی ذوق و شوق داشتی.

این عکسو توی خونه ازت گرفتم:

و وقتی رفتیم سالن، همینطور خوشحال و ذوق زده بودی.

این اوّلین باریه که لباس عروستو می پوشی عزیزم

متاسفانه دایی عباسو پیدا نکردم که ازتون عکس بگیرم.

این عکس هم توی قسمت زنونه، وقتی زن عمو سمیرا تور گذاشت سرت ازت گرفتم:

زن عموحمیده و متین کوچولو هم اومده بودن.

متین کوچولو کلّ مراسم خواب بود و آخر مراسم از فرط گرسنگی، از خواب بلند شد.

این هم عکس متین کوچولو با بلوز خیلی قشنگش:

ببین چه ناز و معصوصم خوابیده، انگار نه انگار که این همه توی سالن سروصدات

تقریباً آخرای مراسم، از ترس اینکه سرمابخوری، بلوز شلوار تنت کردم و با کمک زن دایی فرستادیمت پیش بابایی و عموها

عموعلی و عمومحمد مواظبت بودن. کناز ماشین عروس هم عکس گرفتی

و در پایان مراسم، عموعلی و زن عمو سمیرا مارو رسوندن خونه.

پسندها (2)

نظرات (1)

مامانش
11 خرداد 94 10:54
سلام ناناز خانوم انشاا... عروسی خودت گلم