روز مــــــادر
چقدر امسال روز مــــادر برام متفاوت بود چون حس مادریم دوچندان شده بود
وقتی بابایی اومد خونه، سرگرم تدارک ناهار بودم
بابایی صدات کرد ، رفتی جلوی در
بابایی یادت داده بود که شاخه گل رو بهم بدی و بگی مامانی روزت مبارک و تو بدو بدو اومدی جلوم، شاخه ی گل رو بلند کردی و داد زدی : « مامانی، مامانی، بیا ، بیا ... »
چقد صدات و رفتارت برام شیرین بود اون لحظه
وقتی تو دستای کوچیکتو دور گردنم حلقه کردی
و به تقلید از از حرفای بابایی بهم گفتی: « مامانی دوزت مبالک » انگار دنیارو بهم داده بودند.
غزلم
تو باعث شدی تا من حسّ قشنگ و بزرگ مادری رو تجربه کنم.
فقط ازت میخوام سالم باشی
تندرست باشی
صالح باشی
عاشقانه و مادرانه دوستت دارم غزلم
این هم شاخه گلی که بهم گفتی : بیا ... بیا ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی