مهمونی خونه محیــــا جون
بعضی از خاطرات رو بخاطر نداشتن عکس یادم میره به موقع بزارم
امّا حالا که یادم اومده برات می نویسم
یکی از شب های نوروز( دقیقا شب دوم عید) برای عید دیدنی و همینطور شام خونه ی دخترعمه صدیقه ، یعنی دوست تو محیــــاجون دعوت بودیم.
شب خیلی خیلی خوبی بود.
اون شب خداوند باران رحمتشو نازل میکرد، هوا خیلی بارونی بود، یه بارون خیلی قشنگ و باصفا
تو با دیدن محیا خیلی ذوق کردی، شما دوتا حسابی باهم بازی میکردید.
مامان محیا مثل خاله منیژه، به هنرمندی معروفه، شیرینی های خوشمزه رو خودش درست کرده بود، شام منحصربه فرد با سوپ انگلیسی، مرغ خشک ویژه و ...
خلاصه اینکه توهم حسابی از اون شام خوشمزه خوردی.
من اون شب پاک فراموش کردم ازتون عکس بگیرم، بعد از شام همین که اومدم ازتون عکس بگیرم دیدم محیاجونی از فرط خستگی خوابیده.
این عکس محیا جون کنار سفره ی هفت سین قشنگشون رو از وبلاگ محیا گرفتم: