و امّا غزلم در سال جدید
صبح روز اوّل عید، باهم رفتیم خونه ی عزیز و باباجونشون
تا تو اوّلین مهمون سال جدید اونا باشی
به محض رسیدن به خونشون، بدوبدو با خوشحالی و لبخندرفتی کنار ظرف شکلات نشستی
و من مطمئن شدم که اوایل امسال، سالیه که من عمرا بتونم شکلات رو از تو مخفی کنم
عیددیدنی های زیادی رفتیم و تو با بچّه ها خیلی زود جور میشدی و بازی میکردی
متاسفانه شرایطشو نداشتم که از تو و تمام بچه ها عکس عکس بگیرم
این دوتا عکس هم همینجوری که روی مبل نشسته بودم ازت انداختم
غـــــــــــزل و سنــــــــــا
غـــــــــــزل و بچّــــــــــــــه های عمه فاطمه
*** *** *** *** *** ***
این هم تیپی از هدیه ای که خاله منیژه از اصفهان برات گرفته بود:
و این پیراهن کرم رنگ قشنگ هم از هنرهای دست خاله جون منیژه :
و این هم شگرد میزو صندلی برای خوردن صبحانه ات در ایام نوروز
که خداروشکر موفق بود:
*** *** *** *** *** ***
نوروز امسال جای زن عمو حمیده تو جمع خالیه، چون دو سال گذشته باهم بودیم.
زن عمو حمیده رفته استراحت قبل از زایمان تا ان شالله نیمه دوم با نی نی برگرده سمنان.
این عکس قشنگ برای نوروز 91 وقتی تو سه ماهه بودی، مهمونی شام خونه عمومحمد انداختی
و عکس بعدی هم نوروز 92 هفت سین زن عمو حمیده است