تا اطلاع ثانوی خداحافظ
غزلم، نوبت واکسن هیجده ماهگیت اوّل تیر بود.
امّا بخاطر آبله مرغونت درمانگار به ما گفت با یک ماه تأخیر واکسنت رو بزنیم.
سه شنبه صبح 31 تیر ، من و تو با هم به درمانگاه فامیلی رفتیم و بعد از کنترل قد و وزنت واکسنت رو زدند.
) قد: 85 سانت : بگو ماشالله: به بابایی رفتی هاااااااا ) ( وزن : 11:200 : ایشالله کم کم وزنت بهتر میشه(
واکسن هیجده ماهگی خیلی سنگینه: واکسن های سه گانه، فلج اطفال و mmr
بعد از اینکه آقای کرمی واکسنت رو زد آژیر بنفش کشیدی و درمانگاه رو رو سرت گذاشتی.
الهی بمیرم، زودی آروم شدی.
شب اوّل حالت خوب بود و همه میگفتن خداروشکر واکسن عوارضی نداشت. اما تقریبا از روز دوم تب، تورم و قرمزی پاهات و بیقراریهات شروع شد.
تا شب دوتایی تو خونه خیلی سختی کشیدیم.
عصر خاله فریده و غزل و ثمین یه سر اومدن خونمون.
برای افطار هم رفتیم خونه ی عزیز که خداروشکر با دیدن مهمونای عزیز حالت بهتر شد.
اون شب هم با قطره و شیاف تبت رو کنترل کردم و خدارو شکر صبح که از خواب بیدار شدی اثری از بیقراری نبود.
دوتا غزل ها و ثمین کوچولو
غزل و مهمانان عزیز
از راست به چپ: حنانه، عطیه، سجاد، مائده
خدارو شکر تا شش سالگی با واکسن ها خداحافظی کردی.
تا اطلاع ثانوی خداحافظ واکسن های غزل