غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

غزل در شهمیــرزاد

1393/5/6 1:12
229 بازدید
اشتراک گذاری

غزلم،

آخرین پنج شنبه و جمعه  ی ماه رمضان رو خیلی خوب سپری کردیم.

زن عمو حمیده توی شهمیرزاد مهمانسرا گرفته بود و صبح روز پنج شنبه من و تو به اتّفاق زن عمو حمیده به شهمیرزاد رفتیم.

صبح و عصر خیلی خوبی رو گذروندیم. نماز ظهر به مسجدی جامع و تاریخی رفتیم و بعد از نماز تو و زن عمو کلی آب بازی کردید.

موقع عصر بابایی و بقیه هم به ما ملحق شدند.

آبشار نزدیک محل اسکانمون، میدان اصلی شهمیرزاد از جاهایی بود که رفتیم و دور زدیم.

اون شب اونجا نخوابیدیم، برگشتیم سمنان و جمعه دوباره به شهمیرزاد رفتیم.

خاطرات این دو روز در قالب عکس:

الیسا، دوستی که در مسجد پیدا کردی.

وقتی زن عمو حمیده بهت دل و جرأت رفتن توی آب رو داد.

دوست داشتی با آقاجون صدای آب رو بشنوی.

شیوه های جدید آب خوردنت به کمک عمو محمد

و شیرین ترین قسمت سفر، بستنی قیفی های خیلی خوشمزه ی دور میدون، اون هم در آخر شب

پسندها (4)

نظرات (7)

مامان فاطیما
6 مرداد 93 10:20
من نمیدونم چی داره تو اون بستنی دور میدون که انقدر خوشمزه اس!!! خوردنش هم انگار سنت شده ها!!! ما یه موقع هایی میریم تا شهمیرزاد دور میدن بستنی میخوریم برمیگردیم!!
مامان فاطیما
6 مرداد 93 10:21
ماشاالله قلبت قویٍ غزل جون!!! چه شیرجه ای رفتی طرف آآآآآآآآآآآآآآآب
مامان فاطیما
6 مرداد 93 10:22
خوش بحال غزل جون که حسابی بهش خوش گذشته
مامان حدیث
6 مرداد 93 10:39
و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم اللهم عجل لولیک الفرج . . . حلول ماه شوال و عید سعید فطر مبارک باد . . .
سمیه
7 مرداد 93 20:54
سلام غزل خانم دومین عید فطرت مبارک. وبلاگت مثل خودت خیلی دوست داشتنی و زیبا بود. باید از مامانت خیلی ممنون باشی که این یادگاری ها رو برات گلچین میکنه .
سایدا جون
21 مرداد 93 12:26
شلام غزل شون خوش به حالت من عمو ندارم. به جای من عموتو ببوس
زن عمو حمیده
28 مرداد 93 13:53
سلام غزل جون این مامانت چرا وبلاگت رو بروز نمی کنه باهاش دعوا کن ما هی سر می زنیم خبری نیست به مامانت بگو تا آخر هفته فرصت داره