غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

مهمونی افطاری عمو علی

1393/4/24 1:37
709 بازدید
اشتراک گذاری

امشب افطاری خونه ی عمو علی دعوت بودیم.

وقتی رسیدیم عموعلی خونه نبود، سریع رفتی کنار زن عمو حمیده سر سفره ی افطار نشستی.

بعد از نماز اومدم دیدم چسبیدی به عمو علی.

بنده خدا عمو راه میرفت، دنبالش میرفتی، غذا میخورد، دستت رو شونه هاش بود و کلا ول نمیکردی عمو رو.

از آب جوش نبات گرفته تا خرما و زولبیا و آروشه و کباب های یواشکی که زن عمو سمیرا بهت میداد و انگور و ....

خلاصه خیلی خوردی، نگران بودم دل درد نکنی. آخر شب وقتی لباس راحتی تنت کردم، شکم کوچولوت اومده بود جلو.

در طول مهمونی اکثرا پیش آقایون بودی، شاید بخاطر اینکه حوصله ی آقایون بیشتر بود و بیشتر تحویلت میگرفتن.

چون خانم ها یا تو آشپزخونه بودن، یا در حال دیدن « مدینه» و یا در حال صحبت کردن با یکدیگر ...

عموعلی و زن عمو سمیرا خیلی زحمت کشیده بودند. دستشون درد نکنه.

پسندها (4)

نظرات (3)

مامان محیا
24 تیر 93 4:29
به قول شمالی ها ((بورد بهمه دارنه -هدا هایت- بخرد دردسر )) از اول ماه رمضون فقط مهمانی رفتین پس کی خودتون مهمونی میدین
زن عمو حمیده
24 تیر 93 8:44
سلام غزل جون واقعا ممنون از مامانت . جدیدا یه عکس هایی از عمو محمدت هم می ذاره واقعا شرمنده می کنی حکیمه جان .چرا عکس منو نذاشتی ؟؟؟؟
مامان فاطیما
4 مرداد 93 13:59
خونشون چقد قشنگههههههههههه لباس غزل خیلی خیلی نازه ها! همه ی لباس هاش قشنگن اما این صورتیه و اون آبیه که تو یه پست دیگه تنش بود و یادم نیس کدوم پست بود خیلی بهش میان راستی موهای غزل رو کجا کوتاه میکنی همیشه کوتاهه؟! من جلوی موهای ایلیا رو خونه مرتب میکنم اما انقدر پره نمیتونم پشتش رو کوتاه کنم!