غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

سلام بابا

1393/3/26 1:18
262 بازدید
اشتراک گذاری

شکر خدا بعد از یک هفته بابایی حالش خوب شد و امشب سه تایی برگشتیم خونه

سلام بابا...


شب شد و باز دوباره
پیدا شده ستاره

ماه دوباره تابیده
روز چی شده ؟ خوابیده

تَق تَق تَق ، تَقانه
بابا آمد به خانه

صدای پا شنیدم
از جای خود پریدم

سلام بابا ، بفرما !
خسته نباشی بابا

بوسۀ داغ و لبخند
عطر شکوفه و قند

دو دست گرم و خسته
پاکت و کیف و بسته

سیب و انار ، گلابی
شب شده سبز و آبی

_______________________________________________________________________________

پی نوشت:

عزیز بابایی و آقاجون در هفته ای که بابا مریض بود خیلی خیلی زحمت کشیدند و پرستاریشو کردند. دستاشونو می بوسیم.

 

پسندها (2)

نظرات (5)

مامان حدیث جون
26 خرداد 93 9:55
سلام خدارا شکر ........به سلامتی غزل جون چشمت روشن
خاله مریم
26 خرداد 93 12:33
خدا رو صد هزار بار شکر. بابای غزل به خونه خوش اومدی. خدا روشکر که دوباره غزل به آغوش باباییش پناه برد.
مامان فاطیما
26 خرداد 93 17:38
خداااااااااااااااا رو شکر میدونم هفته ی سختی بوده هم برای تو و هم برای غزل عزیزم انشاالله که دیگه هیچی باعث نشه این همه روز رو از هم دور باشید.... بازگشت اقا مهدی رو هم به خونه هم به شعبه تبریک میگم
مامان فاطیما
26 خرداد 93 17:40
یه سوال فلسفی برام پیش اومده من بروز رسانی ها رو از توی نی نی وبلاگ میبینم بروز رسانی وبلاگ ت رو نشون نداده بود! همینجوری باز کردم دیدم به روز شدی این مطلب رو قبلا نوشته بودی تازه قابل رویت کردی آیا؟
مامان غزل و سحر جون
پاسخ
نه عزیزم، این مطلبو به محض اینکه نوشتم، گذاشتمش( یعنی تقریباً ساعت یک بامداد)- احتمالاً نی نی وبلاگ با تو مشکل داره که بهت راستشو نمیگه
دخترعمو سمیرا
27 خرداد 93 23:56
خدا رو شکر