غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

شب نشینی پارکی

1393/3/9 18:20
313 بازدید
اشتراک گذاری

دو شب پیش(شب چهارشنبه) دوستامون ( خانواده ی علی اصغر) رفته بودند پارک و به دعوت رقیّه ما هم رفتیم پیششون

با علی اصغر خیلی بازی کردی و هر جا که می خواست با گوشی موبایلش بازی کنه تو جیغ بنفش می کشیدی که فقط با تو بازی کنه

وقتی هم که می خواستی خوراکی ناسالم مثل پفک بخوری، آقای حافظی ( بابای علی اصغر) با کلک و با روشهای نوین، پفک رو از تو می گرفت

 

پسندها (4)

نظرات (10)

مامان فاطیما
10 خرداد 93 0:18
باید بابای علی اصغر جلوی پفک خوردن بچه رو بگیری!!! تو کجاااا بودی؟ هاااااااااااااااااااااان؟
مامان فاطیما
10 خرداد 93 0:18
چه عجب بالاخره آپ کردی!!!!!
فاطیما(مامان ایلیا)
10 خرداد 93 13:54
خجالت داره شرم کن حیا کن چهار سالِ دارم بهت میگم بیا یه بار خانوادگی بریم بیرون میپیچونی اونوقت این رقیه خانوم همین زنگ زد گفت بیاید رفتید!!!!
فاطیما(مامان ایلیا)
10 خرداد 93 13:56
ایلیا هم همینطوره انتظار داره بچه ها فقط با اون بازی کنن همینکه علیرضا میره با علی بازی کنه یا تلویزیون ببینه جییییغ
فاطیما(مامان ایلیا)
10 خرداد 93 13:56
پفک بدههههههههههههههههههههههههه جیز!!!
مامان فاطیما
10 خرداد 93 23:33
راستی صدتایی شدن پست های وبلاگ غزل جون مبارک
خاله مریم
12 خرداد 93 13:37
1. شب زیبایی بود 2. همه شبهای زندگیتون زیبا! 3. پفففففففک؟؟؟؟! 4. حکیمه بانو کجا تشریف داشتن که غزل بانو بچه مردم رو با جیغای بنفشش کلافه کرد؟؟؟ 5. حکیمه بانو کجا تشریف داشتن که غزلک پفک خور شده بود؟؟ 6. با تشکر از آقای پدر علی اصغر جون برای آموزش گول زدن کودک. روش ایده آلی بود.
مامان حدیث جون
12 خرداد 93 14:54
عشق تکرار آدم و حواست سیب ممنوعه ی بهشت خداست عشق یک واژه ی جدیدی نیست ماجرای قدیمی دنیاست مثل یک ماه اول ماه است گاه پیدا و گاه نا پیداست نسل ماه نسل عاشقند اصلا عاشقی شغل خانواده ی ماست عشق مشق شب بزرگان است مثل سجاده ای که رو به خداست عشق این روزگار اباالفضل است صد و سی و سه بار اباالفضل است اباالفضل ...
مامانی خان زندو بابایی خان زند
18 خرداد 93 23:50
سلام عزیزم شما خیلی خیلی لطف دارین . حتما منتظر حضور گرمتون هستیم تشریف بیارین درخدمت باشیم عزیزم.گلم ما هنوزنامزدیم ونی نی ندارییییییییییمایشالا به امید روزی که نی نی دارشیم و هلیای منم بیاد با غزل جون بازی کن....
مادر محیا
19 خرداد 93 21:37
سلام مامان غزل از نظراتی که گذاشتی ممنون وبلاگ غزل به روز کن تا نظر بذاریم