پارتی های تنهایی
عزیزم، سه شنبه 20 فروردین به یک جشن تولّد دعوت شدی، البتّه تنهایی دعوت شدی
تولّـــــــد آقای حافــظی
عصر سه شنبه، دختر آقای حافظی باهام تماس گرفت و تورو به تولّد باباش دعوت کرد.
لباس شیک تنت کردم، کادوتو آماده کردم و بابایی تورو برد به محلّ جشن ( یعنی خونه ی آقای حافظی) رسوند.
تا ساعت ده شب اونجا بودی، معلوم بود حسابی بهت خوش میگذره چون هیچکی تماس نگرفت که بیام دنبالت
بالأخره، من و بابایی پس از کلّی دور زدن و چرخیدن در شهر، ساعت ده شب اومدیم دنبالت.
قربونت برم که وقتی اومدی بغلم داشتی با زبون کوچولوت اطراف دهانت رو لیس میزدی
فکر میکنم هنوز طعم کیک تو دهنت بود.
البتّه بعداً من و بابایی هم از اون کیک خوشمزه خوردیم.
آقای حافظی تولّدت مبارک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی