آغاز شیطنت ها و خرابکاریها
امشب برای شب نشینی، قابلمه ی سوپو برداشتیم و رفتیم خونه عمو علی شون.
از بدو ورودمون شیطنت هات آغاز شد.
از اینکه وارد یه محیط جدید شدی خوشحال بودی، مخصوصاً که از همون بدو ورودت با کمک عموعلی کلی رو پارکت اسکی رفتی و این باعث شد خیلی زود یخت باز شد.
راه و میرفتی و به چیزهای جدیدی که اونجا می دیدی دست می زدی، مثل تلفن
سعی می کردی بری آشپزخونه و در کابینت ها رو بازکنی
کلّا همیشه حداقل یک نفر اسکورت داری
تــــــــــــــــــــــــازه اگه محدودت می کردیم یا نمی زاشتیم به چیزی دست بزنی لج هم می کردی و جیغ می زدی، تقریبا یک هفته است که اینجوری شدی، اما لج کردن و جیغ کشیدنت خیلی شیرینه.
عموعلی و زن عمو اینقدر به فکرت هستند که برای راه رفتنت روی پارکت هم برنامه داشتن، اونا برات یه جفت جوراب گرم مخصوص پارکت و سرامیک (با سرعت گیر) خریده بودند تا هم پاهات گرم باشه، هم سُر نخوری.
از لطفشون ممنونیم، از لطف تو هم ممنونیم غزل کوچولو چـــراکه موقع رفتن محافظ لبه ی دیوارو در آوردی و کلّی خوشحال شدی که موفّق شدی دور از چشم ما یه گل بکاری.
این هم غزل کوچولو، جورابای جدیدش و محافظ لبه ی دیوار