دوره ی دوستانه ای دیگر
غزل عزیزم
در پی دوره های دوستانه
در ماه اردیبهشت، به خونه ی خاله سمیرا(مامان سایدا جون ) رفتیم.
بخاطر کسالتی که به دلیل حساسیت فصل بهار داشتم، توان نداشتم سحر و باخودم ببرم و سحر جونم موند پیش عزیز جون خونه ی باباجی.
غزلم، تو بودی و دوستان همیشگیت ایلیا و سایدا و البته دوست کوچولومون محمدمهدی نازنازی.
عصر خوبی بود و تو و سایدا و ایلیا خیلی خوب باهم بازی میکردید. ایلیا خیلی هنرمندانه شمارو میخندوند و برای ما جالب بود.
با اشتها عصرونه خوردید، دوچرخه سواری کردید، بازی کردید و .... عااااالی بودید.
کم کم دیگه به هم عادت کردید، باهم ارتباطات خوبی دارین.
همدیگه رو توی خاطراتتون دارید تا دوره های بعدی.
خیلی خوب میتونید باهم تعامل کنید.
همه ی شما متولّد یک سال هستید. سال 91
سایدا ... ایلیا ... غزل ... خدا حفظتون کنه
و از این به بعد هم سحر ... و محمد مهدی به جمعتون اضافه میشن.
سایدا جون و غزل جون و خاله زهره، برای محمدمهدی جون یه بلوز و شورت سبز هدیه گرفتن و تقدیمش کردن. ایشالله خوشش بیاد.
« محمدمهدی جون قدمت مبارک »
* خدا حفظت کنه*