غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

وقتی برق نبـــــود

1394/12/28 19:40
186 بازدید
اشتراک گذاری

غزل و سحر عزیزم

در آستانه ی سال نو، یکی از شب های اسفندماه برق قطع شد.

بابایی خونه نبود.

از تاریکی مطلق سحر به شدت ترسید و گریه کرد و من بغلش کردم تا ترسش کم بشه، اما غزل باصبوری سرجای خودش نشست.

من چندبار غزل رو صدا زدم و گفتم اصلا تکون نخور، غزل هم به حرفم گوش کرد و از جاش تکون نخورد.

توی خونه هیچ وسیله ی روشن کننده ای نداشتیم.

اوّل با نور گوشیم، یه کم به شما دوتا آرامش دادم بعد یهو به ذهنم رسید که چند روز پیش برای عید « شمع حاجی فیروز» خریده بودیم.

شمع رو روشن کردم و شما خیلی خوش حال شدید.

غزل اینقدر مهربون بود برای نترسیدن آبجی سحرش، نور تبلت رو به سمت سحر میگرفت.

توی عکس های زیر « فلش دوربین» باعث شده تا عکسها روشن به نظر بیان

اما در واقع خونه تاریک تارکه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)