خوردنی ها
سحــــرم، غروب جمعه به نیت اموات شیربرنج پختم
یه ظرف خونه عزیز بردیم تا هر کی اومد اونجا ، ازش بخوره، عموعلی اونجا بود، یه کمی که بهت تعارف کرد، بدت نیومد و با اشتها یه کوچولو شیربرنج خوردی و من از خوردنت لذت میبردم
وقتی این عکسو ازتون گرفتم، یهو غزل خودشو رسوند و گفت من من من ... الهی قربونش برم
اینم عکس سه تایی
غزل بخاطر اینکه پروانه ی روی تی شرتش دیده بشه، توی سرمای آذر، بلوز روییشو با کمک بابایی در آورده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی