غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

آنچه در اسفند ماه گذشت

1394/1/8 0:58
305 بازدید
اشتراک گذاری

غزلم ، در ماه اسفند یه دوره مهمونی خانوادگی خونه ی محمد طاها رفتیم و این هم عکس تو و بچّه ها

خداروشکر با این بچّه ها خیلی جوری

دوستشون داری و باهاشون بازی میکنی.

یه شب هم سه تایی رفتیم کبابی روبروی پارک شقایق، برخلاف قدیما، حالا دیگه اونجا با اشتها غذاتو میخوری.

فقط یه کم شیطونی میکنی که ما باید صبر و حوصله داشته باشیم.

مثلا خودت میخوای بخوری، ماشت و زیتون از دستت میوفته، رو صندلی می ایستی و دلستر می خوری.

چندبار نزدیک بود از روی صندلی بیافتی و ...

برای خونه تکونی خونه ی عزیزشون، توهم به تقلید از بابایی، می رفتی روی چهارپایه ی کوچیک خودت و مثلا کار میکردی

یه روز تعطیل قبل از عیدنوروز، رفتیم خونه ی خانم حافظی شون تا سفره ی هفت سینشونو نگاه کنیم.

کلی با علی اصغر بازی کردی .

این هم سفره ی هفت سین قشنگی که خاله رقیه و خاله زهرا چیده بودند:

و این هم تو و داداشی( علی اصغر)

و اوّلین و فانتزی ترین عیدی تو مثل پارسال از خانم حافظی گرفتی:

یه ماهی قرمز خوشگل

خیلی بهش علاقه داشته و سعی میکردی بگیریش

یه روز تعطیل ، تو و بابایی برای کار کوچیکی رفته بودید دم در خونه ی عمو علی

امّا از قرار تو گیر دادی و رفتی خونه ی عموشون

اونجا زن عموسمیرا ناهار بهت ماهی داد

باهاش نماز خوندی

و بعد دوباره بابایی اومد دنبالت و اومدی خونه

عمو و زن عمو لطف میکنن و در نبود ما یا تنبلی ما، ازت عکس میندازن و برامون میفرستن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)