دو سال شیرین گذشت
غزل نازنینم، دختـــــر یلدایی من، اینک دوسال از تولّد شیرینت می گذرد
سوّمین شب یلدای مــــا آغاز شد
دیگر بی تو، شب های یلدای ما معنایی ندارند.
و این تویی که به شب های ما و شب های یلدای ما معنای زندگی می دهی.
در خانه ی کوچک و گرم ما
سیاهی و بلندی شب یلدا، در مقابل تولّد تو، سر تعظیم فرود می آورد و
رنگش را به سپیدی تغییر می دهد.
اینک دیگر ...
برای همیشه...
به بلندای شب یلدا افتخار می کنم...
بلند... طولانی ... ماندگار... شیرین ... با صدای گریه های نوزادی از سال نود و یک
چقـــدر از ذوق گریستم برای دقیقه ای که صدایت در گوشم طنین انداز شد
آن روز فهمیدم، یک دقیقه چه غوغایی می کند
و همان لحظه با تمام وجودم دعا کردم که این غوغا در وجود تمام زنان ایرانی طنین اندازد
همانطور که پارسال برایت گفته بود پاییز خیلی سخاوتمند است، ممنونش هستم
می دانی چرا؟ !!
چون، شکوه بلندترین شبش را عاشقانه پیشکش تولّد تو کرد.
غزل عزیزم
فقط و فقط مادرانه، عاشقانه
برایت آرزوی سلامتی و عمر با عزّت دارم.
بخاطر تقارن این شب، با ایّام شهادت، جشن تولّد را باشکوه تر گذشته، و با تأخیـــر برایت برگزار خواهم کرد.