مهمانان کوچک و عزیز
بعد از اومدن بابا از کربلا
خیلیا به دیدن بابایی به خونمون اومدن
خیلی از مهمونا، نی نی داشتن
و برای تو جالب و لذّت بخش بود
اوّلین نی نی جمع مهدیه و محیا کوچولو بودند ( دخترهای خاله فاطمه، دوست مامان غزل)
محیا خانم دو ماهه
و امّا خواهر بزرگترش مهدیه خانم:
بعدش هم ایلیا جون که معرّف حضـــور هست.
دوست دیرینه و گل غزل
شبی که ایلیا جون با دسته گل قشنگش و با بابا و مامانش اومد خونمون، تو خیلی ذوق داشتی
اینم دسته گل قشنگ ایلیا جون
ایلیا یه مورچه غریبی میکرد
وقتی ایلیا کم کم روش باز شد و با محیط آشنا شد، زودی رفتن.
تازه ایلیا برات شیر هم آورد !!!
ایلیا ، اتاق تورو دوست داشت و ترجیح میداد توی اتاق تو باشه.
ایشالله یه شب شام، بتونیم بیشتر باهم باشیم.
بعدش هم سنا جون و محیا اومدن.
محیای وروجک خودش با خودش بازی میکرد و زودی رفت
امّا تو و سنا تقریباً دوساعت باهم بازیهای شیرینی میکر