عمــــوی عمــــــــو
چند شب پیش رفته بودیم به دیدن عموی عموت(عموی بابات) یعنی عمو رضا
عمو رضا، تقریبا بیست و یک سال از آقاجون بزرگتره( تقریبا متولد 1307)
بر خلافِ سنّش، خیلی بچّه هارو دوست داره
تورو دید، خیلی ذوق کرد، بوسیدت و به زبون سمنانی یه چیزایی میگفت
عمو رضا بس که بچّه هارو دوست داره، میگه تو شبیه بابایی و خانواده ی پدریت هستی (راست میگه؟؟ !!)
خونه ی عمو رضاشون، خیلی قدیمی و قشنگ بود.
سقف های هلالی و گرد ، اتاق های تو در تو و البتّه خیلی با صفا
عمو رضا روی تخت بود، تو با عمو علی رفتید بالای تخت تا ازتون عکس بگیرم
عمو محمّد هم کنارتو روی زمین نشسته بود و از در آوردن جیغ تو لذّت می برد
مثلاً یقه ی لباستو از پشت عقب میداد، گردنتو بوس میکرد و تو الکی جیغ میزدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی