عروسی پسرعمه قاسم
هفدهم مهر، جشن عروسی پسرعمه ی مامان غزل (پسرعمه قاسم) بود.
اون روز من خیلی مهمون داشتم، بخاطر اینکه تو اذیت نشی و خواب و استراحتت بهم نخوره توروگذاشتم خونه خانم حافظی ، بقول خودت: آله جون ( یعنی خاله جون) و ساعت هفت غروب موقع رفتن به سالن اومدم دنبالت.
اون روز خاله رقیّه جون ، تورو خیلی خیلی خوب آماده کرد.
این هم غزلم، فاطمه جون و دایی جون
وقتی رفتیم توی سالن، مثل خانوم خانوما یه گوشه ای نشستی و کاملا آروم و خانوم بودی.
یهوووووویی توی کیف عزیز چادر مجلسشو دیدی
چادرو در آوری و سرت کردی
و اکثر مراسم سرت با اون چادر گرم بود.
آفرین به دخترم که پیش داماد چادر سرش بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی