روز طبیعت
سیـــــزده بـــــه در
غزلم، یکی از سنّت های قشنگ ما ایرانیها، اینه که روز سیزدهم فروردین با اعضای فامیل و اقوام، به دامن طبیعت میزنیم.
دیروز ، یعنی روز سیزدهم فروردین، ساعت 12 ظهر از خواب بیدار شدیم، حسّ بیرون رفتن نداشتیم امّا بالاخره آماده شدیم و بیرون رفتیم.
از اونجایی که میترسیدیم هوا سرد باشه، تجهیزات گرمایشی کامل برداشتیم.( کلاه، سویشرت، کاپشن و ...)
راه دوری نرفتیم، نزدیک پارک سوکان، رفتیم به زمین هایی که آقاجون تابستونا برای سرگرمی توش کشاورزی میکنه و به « آقاجون + عزیز + عمومحمد + زن عموحمیده » ملحق شدیم.
شکرخدا هـــوا خوب بود. بعد از خوردن لوبیا پلوی خوشمزه ی عزیز، به محلّ استخر ذخیره آب رفتیم.
بابایی تورو لبه ی استخر نشوند و شلوار مخملت به میله ها گیر کرد و پاره شد ( خدارو شکر لباس نو عید رو تنت نکرده بودم)
بعضی از منظره ها واقعاً دیدنی بودند مثل آشیانه لک لک بالای درخت تنومند کاج ، پرواز زیبای لک لک بالای استخر ، زمین سرسبز پوشیده از گندم در دل کویر، پریدن از جوی های عریض و پرآب، صعود تو به سقف ماشین با کمک زن عمو حمیده و ...
و بالأخره سه ساعت بعد، پس از خوردن آش رشته ی خوشمزه ای که عزیز پخته بود اومدیم خونه.
سیــــــزدتـــــــون بدر،
دشمناتــــــــون دربدر،
رفقــــاتون گل به سر،
خوشیهاتون صــد برابر