بوی عیـــــد
وقتی نزدیک به سال نو بودیم، علی رقم بیماری و سرماخوردگی، سعی کردیم محیط اطرافتونو شاد کنیم.
یه شب میرفتیم بیرون دیدن ماهی های قرمز مغازه ها...
یه شب میرفتیم خرید لباس نو ...
یه شب میرفتیم خرید کفش نو ...
یه شب میرفتیم دیدن سفره های هفت سین و گلهای قشنگ نوروزی...
و یک شب هم به اتّفاق دایی عبّاس و زن دایی نجمه برای شام رفتیم بیرون
این اوّلین باری بود که سحر رو برای شام بیرون میبردیم، خداروشکر نسبتا عکس العمل خوبی داشت و با کمک زن دایی نجمه و بابایی آروم بود.
غزل هم که کلّا با محیط برون کیف میکنه، کاملاً خودمونی، برای خودش دور میزد و با بادکنکهای اونجا بازی میکرد و ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی