دوروز با دایی جون
یکشنبه و دوشنبه دایی جون عبّاس مهمون ما بود
وقتی دایی عبّاس خونمون بود، خیلی به هممون خوش می گذشت
تو رابطه ی خوبی با دایی داری و این دو روز دایی مسئولیت کارای تورو داشت
ظهر تورو میاورد خونه، از دستای دایی غذا میخوردی، روی پای دایی می خوابیدی، تمام بازیهات با دایی بود، تمام گیـــرهات به دایی بود، با لب تاب دایی از بس عموپورنگ دیدی و به دکمه هاش دست زدی داغونشون کردی، توی پارک فقط دایی پا به پات میدوید و باهات بازی میکرد و خلاصه من حسابی استراحت کردم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی