غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

کلّه پاچـــه

1393/11/3 16:39
244 بازدید
اشتراک گذاری

امروز، سوم بهمن، جمعه

آقاجون و عزیز برای ناهار « کله پاچه» بار گذاشتن.

زن عمو حمیده از چندروز پیش هماهنگ کرد تا خونه ی آقاجونشون، دور هم جمع شیم.

وقتی در قابلمه رو باز کردن، با کمک بابایی و عمومحمد اوّل از همه برای تو جدا کریدم.

از هر قسمتش یه تیکّه خوب و لخم و مفیدشو توی کاسه ی چینی گل سرخی قدیمی ریختیم.

بعد با قیچی تمیزی که عموعلی شسته بود ، برات تیکّه تیکّه کردم.

تیکّه های به اندازه ی نخود، کوچیک. بعد با یه ملاقه ی کوچیک آبِ کله و کمی نون خشک مخلوط کردیم.

نشستی کنار زن عمو سمیرا

و مثل همیشه، زن عمو با حوصله ی زیاد، غذاتو بهت داد.

آخری هم با پا رفتی توی کاسه ی ماست زن عمو سمیرا.

وقتی غذاتو کامل میخوری، حسّ خوبی دارم و خوش حال میشم.

به زن عمو سمیرا میگی « نَمیـرا namira »

و به زن عمو حمیده میگی « اَمیده amide»

اینقدر زن عموهات مهربونن، دوستت دارن و بهت محبّت میکنن که تو هم نسبت به اونا واکنش نشون میدی و دوستشون داری.

پسندها (1)

نظرات (1)

دايي جونش
10 بهمن 93 11:26
اخيش.....همش ياد ناهاري ميفتم كه خودم بهت ميدادم.....كي 14 روز ديگه ميشه ببينمت