غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

جابجایی خیلی سخت

1393/8/9 15:26
190 بازدید
اشتراک گذاری

سال 88، وقتی من و بابایی ازدواج کردیم، خونه ای که توش مستقر شدیم، خونه ای بود که توی این پنج سال، تغییر مکان ندادیم تا امسال که خونه خریدیم.

به همین دلیل، من زیاد با فوت و فن اسباب کشی آشنا نبودم، تقریبا ده روز توی خونمون همش کارتن بود و من وسیله جمع میکردم.

از اونجایی که وسایلو خورد خورد میشستم، خشک می کردم و بعد جمع میکردم، اینقدر طول کشید، همه ی اینا هیچی، توهم خیلی توی دست و پا بودی و بهم امون نمیدادی.

الهی قربونت برم که خیلی هم کمک میکردی، وقتی من وسایلو میریختم توی کارتن، تا سرمو برمیگردونمدم که بقیه وسایلو بیارم، میدیم تو، قبلی هارو از کارتن در آورید.

یا اینکه در کارتن رو با چسب پهن می چسبونم و تو زحمت میکشیدی پشت سر من چسب رو در میاوردی( این کار برات خیلی لذت بخش بود).

یا از کوه وسایل بالا میرفتی !!!

یا اینکه یه خودکار دستت بود و به تقلید از من که روی کارتن ها رو می نوشتم، توهم روی کارتن هارو خط خطی می کردی.

اواخر اسباب کشی، تقریبا سه چهار روزی هم تورو بردم خونه ی خانم حافظی تا راحت تر به کارام برسم و تو هم کمتر اذیت بشی

اونجا برات کم نذاشتن

دائم در حال بازی و شادی بودی، حتی موقع غذا خوردن، عادتت دادن که روی صندلی مخصوص خودت، جلوی میز ناهار خوری بشینی و با اعضای خانواده غذاتو بخوری. ( دست گلشون درد نکنه با این همه لطف و محبّت)

البته گاهی روی صندلیت بالشت میزارن تا هم سطح بقیه بشی.

توی خونه قدیمی خودمون هم، حتی در بهبوهه ی اسباب کشی، وقتی هم صدای اذان میومد، مقنعه سفیدم می پوشیدی و رو به قبله می ایستادی

الهی من به فدای تو

جای همه ی گلها تو بخند

 

و بالاخره اواخر شهریور به خونه جدید رفتیم، جابجایی در خونه جدید خیلی خیلی طولانی شد (و دلیلش بدقولی های کابینت کار و نصب هود و پرده و .... بود )

بازم به لطف خدا تقریبا عید غدیر دیگه ما احساس آرامش کردیم( این یعنی یه اسباب کشی یک ماهه)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

دايي عباس گلD:-
11 آبان 93 14:33
خدارو شكر ما نبوديم كه هي ازمون مامانت كار بكشه