غزل در مرداد ماه
گاهی اوقات اینقدر مشغله و کار پیش میاد که اصلا نمیتونم برات بنویسم
گاهی هم اصلا هیچ کاری نیست، بیکارم اما بازم حسّ نوشتن ندارم
گاهی واقعا مریض احوالم و نمی نویسم
...
و ماه مرداد کلا به دلایل بالا نتونستم درست حسابی برات چیزی بنویسم
تو این عکس فیروزکوه خونه ی عزیز و باباجون هستیم.
تو به تقلید از پدربزرگ و مادربزرگت ، چادر عزیز و کلاه باباجونو گذاشتی تا بری بیرون
اینجا هم فیروزکوهه
تو و رومینا وسط پتو نشستید تا باباهاتون شمارو تاب بدن
بیستم مرداد ماه خونه ی دوستم (خاله سمیه) که تازه عروس خانم هم هست دعوت بودیم. اونجا دختر خوبی بودی و تو حال خودت بازی میکردی.
وقتی سفره ی عصرونه پهن شد اول از همه کنار سفره نشستی و حسابی از آش رشته ی خوشمزه ای که خاله سمیه و مامانش درست کرده بودند خوردی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی